دمکراسی ناتو و آينده ليبى
حسن معارفی پور
اخبار جديدتر نشان ميدهد که قذافى جنايتکار بعد از دستگيرى٬ توسط مدافعین "حقوق بشر" و "دمکراسى" بشيوه اى بسیار جنایتکارانه بعد از تجاوز و بیحرمتی او را کشته اند. اين اخبارهاى جديد از ليبى تناقضات زيادى دارد. از يک طرف ماهيت تازه به تخت نشاندگان را برملا ميکند و همراه با آنها معنى دمکراسى ناتو را بار ديگر عريان ميکند. از طرف ديگر حول مسئله کشته شدن قذافى ميخواهند آينده ليبى را از چشم مردم دور نگاهدارند. گويا تاکنون کودتاچيان و ناتو و اسلافشان مانند قذافى به روش ديگرى با مخالفين و اسرا و زندانيان برخورد کرده اند!
رسانه های مبتذل و نوکر یا فعالین دست راستی طرفدار وضع موجود تلاش دارند با تحلیل های سطحی و پوشالی جهتگيرى سياسى دولتها را جا بياندازند. من تلاش ميکنم تحلیلى مارکسیستی از تحولات و تغییرات اجتماعی داشته باشم. قذافى٬ يکى از ديکتاتورهاى جنايتکار کشته شد. اول احساسم را بگويم. برخلاف بسيارى که از اين هوراها براى کشته شدن قذافى و يا انتقادها٬ من اصلا نمیتوانم بی دلیل در قبال کشته شدن این یا آن دیکتاتور یا محاکمه اش ناراحت یا خوشحال باشم. شايد بسیاری از مردم عادی از سر اينکه جنايتکارى ديگر سرنگون و کشته شد به اشکال مختلف از شنیدن خبر کشته شدن قذافی اعلام خشنودی کنند. در این شکی نیست که قذافی يک ابله جاه طلب، جنایتکاری فاسد٬ و دلقکی بی خاصیت بود که طی بیش از چهار دهه حکومت بر لیبی يک دیکتاتوری عشیره ای – اسلامى را بر مردم تحميل نموده بود و خود و خانواده اش بر پولهای به دست آمده از فروش نفت خوابیده بودند. اگر هم لقمه اى نان به مردم دادند هزاران هزار برابرش را صرف عيش و نوش و تجارت و تروريسم و سرکوب خشن و پرکردن حسابهاى بانکى شان کردند. با مرگ قذافی، حکومت طایفه ای ارازل و اوباش وابسته به او پایان یافت. تا اينجا خوشحالى جا دارد. اما سقوط قذافى با بقدرت رسيدت يک حکومت دست راستی و مرتجع مصادف بود. ملغمه ای از حکومت مذهبی و عشیره ای و دستگاه قبلى قذافى و ارازل و اوباش٬ توسط قدرتهاى غربى و ناتو به عنوان آلترناتیو قذافی به خورد مردم داده شد. شايد کشته شدن قذافی بلافاصله برای خود من هم خوشحال کننده بوده باشد، اما نوع کشتن او با توجه به عکس هایی که منتشر شده نه تنها خوشحال کننده نیست، بلکه نشان از اوج ریاکاری و توحش ناتو و متحدين شان در دولت جديد ليبى است. قذافى را نميخواستند محاکمه کنند. قذافی را کشتند تا واقعیت را با او دفن کنند. آخر بيشتر اين دمکرات هاى متشخص و ميليتاريست خودشان دوست و يار قديمى قذافى بودند.
مردم لیبی بعد از یک جنگ چند ماهه و کشته شدن هزاران نفر در این جنگ، این بار نه تنها چیزی به دست نیاوردند بلکه يک ذره امنيت اقتصادى دوره قذافی فاسد را هم از دست دادند. بیشک عشیره قذافی از فاسدترین سیستم های حکومتی بود که میلیاردها دلار پول نفت لیبی را بالا کشیده بودند، اما در دوره همین دیکتاتور فاسد مردم لیبی به نسبت دیگر کشورهای آفریقائی به نسبت موقعیت بهتری داشتند. اگر يک حکومت آزاديخواه در ليبى سر کار بود٬ مردم لیبی با توجه به ثروتهاى آن جامعه و آزاد شدن استعدادها٬ ميتوانستند زندگی مردم در کشورهای اروپایی و حتی بهتر از آن را داشته باشند .
همينطور تحلیل هائی که از جانب غالب سیاستمدارن سطحی و پرو غرب یا از جانب برخی چپ های ناسیوناليست و پوپولیست در مورد رویدادهای لیبی ارائه می شود٬ هیچگونه تطابقی با آنچه در لیبی اتفاق افتاده و آنچه دارد شکل میگیرد نداشته و ندارد. بسیاری از نظریه پردازان بورژوا و جمعی از چپ های به راست چرخیده پوپولیست با "انقلاب" نامیدن آنچه در لیبی اتفاق افتاده٬ عملا خاک تو چشم طبقه کارگر و مردم می پاشند و حقایق و رویدادهایی به این روشنی را که چیزی جز سر کار آمدن ارتجاع محض نیست را وارونه تفسیر میکنند. اينها البته بدليل درک بد تئوريک نيست بلکه منفعت طبقاتى است. "انقلاب" مد نظر آنها از همين نوع است. ادبيات حزب ما در باره ويژگيهاى انقلاب و تحولات انقلابی٬ تفاوت انقلاب کارگرى با خيزشهاى توده اى براى سرنگونى٬ و وظايف کمونيسم کارگرى در ايندوران به تفصيل سخن گفته است. اما اینجا خطاب به این طیف از تحلیل گران باید بگویم که این تحلیل ها زيادى سطحی و بی ربط به واقعیت است. باید بگویم که تحولات انقلابی با سازماندهی از پایین و تشکل یابی آگاهانه و رهبری حزب رادیکال پرولتری می تواند صورت گیرد نه نیروهای مرتجع و آدمکش ناتو که هیچ همسویی ای با منافع توده های کارگر و زحمتکش در هیچ نقطه ی دنیا ندارند. در مورد لیبی هم باید گفت؛ بر همگان روشن است که مردم زحمتکش لیبی به خیابان ها نریختند تا حکومت عشایری و قوانین ارتجاعی اسلامی ضد زن را با کمک غرب و ناتو و واگذاری بیش از یک سوم نفت لیبی به کشوری مانند فرانسه را جایگزین حکومت عشیره ای قذافی کنند .
عصیان مردم لیبی به خاطر تلاش برای برون رفت از اختناق و ديکتاتورى و نابرابری های شدید اقتصادی و رسیدن به آزادی بود. اين تنها خلا آلترنتاتيو متناظر با خواستهاى واقعى مردم محروم ليبى است که به مرتجعين تا ديروز همکار قذافى و عشاير رقيب ميدان دهد که مثل خمينى "رهبر انقلاب" شوند. شعارهاى اوليه اعتراضات مردم لیبی عليه حکومت فاسد قذافی و دیکتاتوری عشیره ای او بود. در شرایطی که حکومت قذافی، کمر همت به سرکوب شدید مردم بست، مردم که اکثریت غیر مسلح بودند و توانایی خلع سلاح پادگان ها را نداشتند، مسئله کشتار مردم ليبى توسط قذافى با هواپيما و بمب يک معضل جدى و فورى شد. اپوزيسيون بورژوائى موقعيت را غنيمت شمرد و به سياست تقاضای کمک از دولتهاى غربى متوسل شد. تسلیم نشدن قذافی جنایتکار و سرکوب خونین مردم، به همراه درخواست اپوزيسيون بورژوائى براى کمک از غرب و ناتو٬ بهانه را دست دولتهاى غربى داد که با تبلیغات دروغین و کثیف خود تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" و در حقیقت دخالت براى بشرکشی به جنگ لیبی برود. دولتهاى غربى اگر واقعا ميخواستند از کشته شدن مردم ليبى توسط قذافى جلوگيرى کنند٬ ميتوانستند فقط مانع پرواز هواپيماها شوند و تعيين تکليف مردم با قذافى را به خودشان بسپارند. اما مسئله دو روزه تغيير کرد و ممنوعيت پرواز به حمله نظامى همه جانبه و همراه با اپوزيسيون اسلامى و تا ديروز در دولت قذافى جوش خورد. در این شرایط بود که سلاح در اختيار نيروهاى اپوزيسيون بورژوائى قرار گرفت و غرب بدون اینکه خود را درگیر جنگ زمینی کند با بمباران هوایی و خالی کردن هزاران بمب بر سر مردم توانست اشک تمساح برای مردم لیبی بریزد. اين پروسه مردم ليبى را بدرجه زيادى از پروسه سياسى قيچى کرد. دولتهاى غربى با حمله به ليبى و شايد فردا سوريه٬ هم در تحولات خاورميانه و شمال آفريقا با اتکا به جنگ دخالت ميکنند و هم تلاش دارند تا تبعات ناشی از بحران اقتصادی سرمایه داری که چند سال است این نظام را تا لب گور برده است٬ از طریق غنائم جنگى و از جمله نفت لیبی تا حدودی برطرف نمایند .
یکی از ضعف های اساسی که در تحولات کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه به روشنی مشهود بود، فقدان احزاب و جرياناتى بود که بتوانند اين اعتراضات آزاديخواهانه و برحق را به پيروزى برسانند. مردم به پاخواسته عليه ديکتاتورى و فقر و فساد اعتراض داشتند و برای رسیدن به آزادی و برابری تلاش کردند. اما فقدان تشکلهاى انقلابى که اين نيروى معترض را رهبرى و سازمان دهد٬ ماحصل تاکنونى اين خيزشهاى توده اى را که ثمره تلاش توده های زحمتکش و کارگر است به جیب بخشى ديگر از ارازل و اوباش طبقه حاکم سرازیر کرده است. این ضعف در تحولات مصر و تونس و لیبی و دیگر کشورها به روشنی مشهود است. اما نباید وجود دیکتاتوری و خفقان سیاسی در این کشورها را در طول چند دهه ی گذشته نادیده گرفت که خود این دلیل یکی از اصلی ترین دلایل عدم تشکل یابی و تحزب طبقه ی کارگر و دیگر اقشار زحمتکش در تشکل های رادیکال شان است .
آنچه امروز در لیبی بعد از قذافی شکل گرفته چیزی جز ارتجاع محض به سرکردگی ناتو و دولتهاى غربى نیست. مقایسه دوران قذافی و شورای انتقالی لیبی به ریاست مصطفی عبدالجلیل٬ اگر موردى داشته باشد٬ اينست که حکومت کنونى ادامه حکومت قذافى است. اگر مردم نتوانند مجددا خود را بسيج کنند و عليه اين مرتجعين بميدان آيند و سرنوشت شان را رقم بزنند٬ بدون شک بعد از مدتی که شرایط به حالت عادی برگردد، با خود خواهند گفت که دوران قذافی جلاد و جنایتکار بهتر بود. همين مسئله در عراق اتفاق افتاد. مردم زمانی که جنگ عراق را ويرانه کرد٬ تبعات جنگ هر روز آنها را به عقب تر برد٬ باعث شد که در منطق مقايسه اى خود بگويند دوره صدام بهتر بود. اين البته از نتايج شکست يک جنبش و يا سرکوب و يا منحرف کردن آنست.
نمونه حکومت جديد ليبى٬ با وعده اسلامى کردن و آزادى چند همسرى و قوانين عهد بوق٬ بار ديگر نشان داد پشت وعده دمکراسى چى خوابيده است؛ جامعه اى ويران٬ نسلها تاوان جنگ را دادن٬ حکومتى مرتجع تر و عشيره اى تر٬ و نمونه حکومتهاى کنونى در عراق و افغانستان و ليبى. اینها نشان میدهد که حکومت های دست ساز غرب و وعده آوردن دمکراسى دقيقا چيست٬ چقدر سرخوردگی برای مردم در پی داشته٬ تا چه اندازه مطالبات واقعى مردم را عقب رانده و به آنها قالب ارتجاعی داده است . شورای انتقالی لیبی اگر از حکومت قذافی مرتجع تر، دست راستی تر و ضد زن تر نباشد، بدون شک بهتر نیست و همین الان در تلاش است تا قوانین شریعت اسلامی که چیزی جز ضدیت با انسانیت و حقوق زن نیست را پیاده کند.
مسئله ی دیگر که حائز اهمیت است شروع موجی از اعتراضات توده ای و از پایین در کشورهای سرمایه داری است که خود عرصه را بر کشورهای عضو ناتو و اتحادیه ی اروپا و جی هشت و جی بیست و غیره تنگ کرده و این اعتراضات می رود تا مرز تمام کشورها را در هم نوردد و آینده روشن تری را جلو روی اعتراضات کنونى مردمی قرار دهد . اين اعتراضات نشان میدهد که حکومت های بورژوایی حتی در پیشرفته ترین شکلشان به دلیل تقابلشان با منافع اکثریت مردم و دفاع از حقوق اقلیتی ناچیز که از طریق کار دیگران زندگی می کنند و (مارکس آنها را در کاپیتال به دلیل اینکه از کار دیگران می خورند و خود کار نمی کنند "انگل" نام نهاده است)، از جانب جنبش طبقات پایین یا همان جنبش اشغال وال استریت 1 درصدی ها نام گرفته و جنبش طبقه ی مزدبگیر و کارگر جامعه جنبش 99 درصد نام گرفته است٬ آینده ی روشنتری را جلو روی اعتراضات مردمی قرار داده است. باید این جنبش را تقویت کرد و به شیوه ی سازمان یافته تر به جنگ بورژوازی در هر نقطه دنیا رفت .
این جنبش اگر بتواند مراحل تشکل یابی را به شیوه مبارزات توده ای و میلیونی در پیش گیرد و پرچم طبقه کارگر آگاه و متشکل را بالا ببرد و مطالبات این طبقه را عمومیت دهد، بی شک می تواند برای آینده کشورهایی هم چون لیبی و مصر و تونس و سوریه و ایران که تحولات و اعتراضات مردم در آنها نیمه کاره مانده و به فرجام نرسيده است٬ را به سرانجام رساند . ما به مثابه فعالین حزب اتحاد کمونیسم کارگری خود را همسو و هم منفعت با کارگران و کمونيستها و آزاديخواهان در اعتراض به نظام سرمایه داری در هر نقطه دنیا می دانیم و همواره تلاش خواهیم نمود در هر نقطه این کره خاکی برای انقلاب کارگری و استقرار سوسیالیسم متحد و همصدا با کارگران و کمونیستهای دیگر کشورها مبارزه کنیم.
1.11.2011